درپارک لاله فائزه بااقدام به فال گیری درآمدکسب میکرد.روزی پسری که اسمش محسن بودازکنارش ردشدوخواست که فالش رابگیردپسرکه اسمش محسن بودگفت بایک نگاه به سرتاپای اووگفت که مصیبتی بزرگ نصیبش میشود.محسن روزبعدهم ازکنارش ردشدوگفت هنوزنمردی؟فائزه فالگیرگفت خیلی دوست داری بمیرم مزاحم فالگیری من میشی؟محسن گفت فالگیری عاقبت نداره.دیگرمحسن راندیداماهرروزمتوجه میشدکه وابستگی زیادی به محسن پیداکرده وهرشب کابوس میدید.صبح تاشب دنبال راهی بودکه به اوبرسد.دلش میخواست محسن رابه تخت ببنددومداوم بااورابطه داشته باشد.

برخورددوگانه باداعش قسمت اول

بالای شهروپایین شهرقسمت دوم

MATRIXجلدپایانی قسمت پنجم

محسن ,فالگیری ,اسمش ,فال ,فائزه ,صبح ,اسمش محسن ,محسن پیداکرده ,به محسن ,زیادی به ,پیداکرده وهرشب

مشخصات

تبلیغات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

رویای بیت کوین Bitcoin Dream پرسش و پاسخ وردپرس سایت کیم کالا فروشگاه اینترنتی Lotus Water Psychology سایه وارونه داده پردازی نرم افکار اپیکیشن نت مانی net money مرکز تخصصی گچبری و قالبسازی آذین بیوگرافی ابوالفضل بابادی شوراب گروه هنری اولین اکشن سازان جوان اقیانوس طلایی .:: تنفّس صــــبح ::. شین نویسه خبر شهدای مدافع حرم پایکد نقاشی کشیدن درمان مو کبدچرب Sh.S نمونه سوالات استخدامی بانک تجارت (فروردین 1400) رسانه ارزهای دیجیتال و صرافی Coinex مرکز ماساژ در تهران